محفل بزرگداشت و شعرخوانی «شهید جمهور» در دانشگاه صدا و سیما برگزار شد
محفل بزرگداشت و شعرخوانی «شهید جمهور» به منظور پاسداشت شهدای خدمت با حضور جمعی از شاعران مطرح کشور عصر ششم خرداد در دانشگاه صداوسیما برگزارشد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه صداوسیما، در این محفل که با حضور بیش از ۲۰ شاعر پیشکسوت و جوان برگزار شد شاعران اشعار خود را در وصف رئیس جمهور شهید و همراهانش قرائت کردند.
در این محفل، حسن سلطانی به ترتیب شاعران را به صحنه دعوت کرد و از آنها خواست اشعار خود را بخوانند. شاعران هم با کوتاه کردن سخن و صرفاً عرض سلام و تسلیت شعرهای خود را در ستایش رییس جمهور شهید میخواندند.
علیرضا قزوه مدیر مرکز شعر، موسیقی و سرود سازمان صداوسیما و همچنین شاعر و نویسنده از جمله این شعرا بود که با سلام و تسلیت خدمت حضار بیان کرد: شعر تازهای است که برای شهید بزرگوار گفته ام؛ قصیده «سید شهید».
مطلع این قصیده اینگونه شروع میشد:
«دردی گران به جسم رسید و به جان رسید
داغی عظیم بر شد و بر استخوان رسید
جسمی غریب و عاشق در شعله شست تن
روحی رها به کنگره آسمان رسید
ارزانی اش هزار سلام و دو صد درود
روحی که جاودانه شد و شادمان رسید
از باب اسمانی خورشید رنگ طوس
گلدستهای به خرمن این بوستان رسید
هجر تو را به عرش خدا هدیه میبرند
داغ تو را خبر به زمین و زمان رسید
در ماتمت قیامت کبری علم شده است
از هر طرف که مینگرم کاروان رسید
صد کاروان ز جمع شهیدان به گرد توست
صد میهمان به تسلیتت از جهان رسید
کشمیر شد به ماتم و سوگت سیاه پوش
آوازه ات به کشور هندوستان رسید
بر دوش باد پرچم یاد تو رفت و رفت
تا بلخ و تا کراچی و تا بوتان رسید»
محمود حبیبی کسبی دیگر شاعری بود که با سلام و عرض تسلیت بیان کرد که میخواهد یک غزل مثنوی کوتاه بخواند:
قطعهای که اینگونه شروع میشد:
چشم بستی کم و زیادت را
از رضا خواستی شهادت را
خادمش بودهای و اکنون او
میدهد مزد این ارادت را
شب میلاد خود امام رضا
هدیه داده به تو شهادت را
تو مقیم رضا شدی و ملک
میبرد رشک این سعادت را
سید قوم خادم قوم است
اینچنین خواستی سیادت را
میلاد عرفانپور نیز در سخن کوتاهی بیان کرد که غزلی در صبح واقعه نوشته است و شعر جدیدتری هم بعداً به نگارش درآورده است که در مراسم تشییع خوانده است.
او غزل خود را در این مراسم خواند که اینگونه شروع میشد:
سکبال بر موجی از مه به قاف تماشا رسیدند
به صبح تشرف به خورشید به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
«من المومنین الرجال» که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظر» را به قرآن به احیا رسیدند
به تاریک شب هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند به این روشنیها رسیدند
سپس ناصر فیض با تسلیت این حادثه گفت پنج رباعی در این زمینه میخواند.
یکی از رباعیها این چنین آمده بود:
«صد داغ به دل داشت از آن هیچ نگفت
یک بار از این درد نهان هیچ نگفت
با آنکه زبان زخم این مردم بود
از زخم زبان ناکسان هیچ نگفت»
در بخشی از رباعی دیگری این چنین آمده بود:
«شد عاشق و به دنیا پا زد و رفت
با رفتنش آتش به دل ما زد و رفت»
رباعی دیگر این چنین بود:
«چون ابراهیم با تبر میرفتی / تا محو شود فتنه و شر میرفتی
مصداق شهید زنده بودیای مرد / با عشق شهادت به سفر میرفتی»
فیض شعر بعدی را هم این چنین آغاز کرد:
«یک جان زلال و روشن از ایمان داشت / آرام نداشت لحظهای تا جان داشت
از راحت خویش بود محروم، ولی / در گرو راحت محرومان داشت
با عشق به کار خلق مامور شدی / از کنج فراغ و عافیت دور شدی
از زخم زبان چه خون دلها خوردی / مظلومترین شهید جمهور شدی»
احمد بابایی دیگر شاعری بود که قرار شد اثری را در این محفل بخواند و گفت مثنویای طولانی دارد که به اقتضای زمان بخشی از آن را میخواند.
در مطلع اثر او نیز این چنین آمده بود:
«ای خوش آن دم که قضا تقدیر را حیران کند / مرگ بی معنی است وقتی عشق قصد جان کندای خوش آن دلبر که در هر جلوه اش عاشق کش است / مرگ در راهی که پایانش رضا خوش است
مرگ گاهی همچو راز اختیار وجبرهاست / مرگ گاهی، چون شکوه کوه و وهم ابرهاست»
محمدمهدی عبداللهی دیگر شاعری بود که در بخش نخست شعری خواند:
«تجسم سفر عشق، بی تو آسان نیست
شبی به سردیِ شب های سرد هجران نیست
تمام خاطرهها را به باد خواهم داد
اگرچه همدمی امشب به غیر باران نیست
بخواب؛ خستگی ات را صدا مزن دیگر
بخواب؛ بعد تو شوری در این نیستان نیست
چگونه زخم تو را مرهم آورم؟!، سخت است
به جز حریم رضا (ع)، درد را که درمان نیست
قسم به ضامن آهو که ضامن عشق است
کسی شبیه تو در صحن دوست، مهمان نیست
به سوز روضه ات ای خادم الرضا سوگند
نشان نوکریت پشت ابر پنهان نیست
قسم به جان تو ای جان پناه محرومان!
قرار بی تو به دلهای سوگواران نیست
قسم به مسجدالأقصی به وعدهی صادق
که قدس میشود آزاد و جای شیطان نیست
علم به دوش علمدار همچنان باقیست
به اوج قله رسیدیم و دل پریشان نیست»
حسن سلطانی در ادامه با تشکر از شاعران حاضر، دیگر شاعران جمع را هم دعوت کرد تا آنها نیز اشعار خود را بخوانند.
حامد فخری زاده فرزند شهید محسن فخری زاده دیگر شاعر این محفل بود که در بخشی از شعرش این بیت را خواند:
«تنها به مرگ نیست شهادت
در قلب زندگیست شهادت»
مصطفی محدثی خراسانی دیگر شاعری بود که اینگونه شعرش را خواند:
«خورشید اگرچه سوگوار آمده است
بر سینه آسمان غبار آمده است
یک بار دیگر به یمن تشییع شما
بر شانه شهر ما بهار آمده است»
او شعر دیگری را نیز تقدیم کرد:
«وقت غروب در افقی دور دیدمت
دیر آمدم ولی دم آخر رسیدمت
از شش جهت محاصره در بوقهای جهل
تنها ازاین طنین مذبذب شنیدمت
غوغای شصت و هفت و کلاس ششم، چنین
با طعنههای خیل خبیثان رمیدمت
با عقل در تقابل و با عشق در جدال
اصلاً تورا نخواندم و اصلاً ندیدمت
ناگاه بعد رفتن تو پردهها درید
با ذره ذرههای وجودم چشیدمت
دیدم چقدر با تو یکی بوده ام عزیز
پس با تمام آنچه ندارم خریدمت
آنگاه لحظه لحظه به قلبم تپیدی و
آنگاه قطره قطره زچشمم چکیدمت
بیرنگ بودی و سرجلوه نداشتی
کمرنگ و مه زده اگراینجاکشیدمت
حالا به قصد قربت توای زلال محض
من زنده ام اگرچه، پس از این شهیدمت»
حجت الاسلام محمد زمانی دیگر مهمان این مراسم بود که شعری خواند و ضمن تسلیت گفت غزلی را تقدیم میکند:
«کوه، پرواز را تماشا کرد، کوه پژواک شوق یاران شد
ابر پر کرد دشت و دامنه را، دامن دشت غرق باران شد
کوه بر صبر خویش سرسوده، شب پر از خاطری مه آلوده
جنگل از حجم داغ فرسوده، لحظهها بغض روزگاران شد
ناله در چاه سرفروبرده، بغضها در گلو فروخورده
چهرهها همچو باغ پژمرده، چشمها مثل آبشاران شد
ورزقان هر طرف شمیمی از شهدا و امام در دل داشت
ورزقان گوشه شلمچه و فاو، ورزقان گوشه جماران شد
از قضا شب شب ولادت بود، سهم یاران من شهادت بود
چشمها ابری ارادت بود، اشک آمد ستاره باران شد
فارغ از بال و بالگرد شدند، راحت از سال و سالگرد شدند
مرد بودند و پایمرد شدند، حق هم از آن حق مداران شد
داغدار رئیس جمهوریم، داغدار وزیر و استاندار
داغدار امام جمعه شهر، دل ما شهر سوگواران شد
روز تشییع مثل رستاخیز، همه شوریده حال و شور انگیز
قم و تهران و مشهد و تبریز، هر طرف مهد بی شماران شد!»
رضا اسماعیلی از شاعران پیشکسوت نیز در این جمع شعری را در رثای رییس جمهور خواند که این چنین شروع شد:
«رئیسِ صالح جمهوریِ خدا بودی
رئیس نه، تو از اول رفیق ما بودی
اگرچه پشت سرت، حرفهای زردی بود
تو سبز، مثل بهاران باصفا بودی»
اسماعیلی در ادامه شعر دیگری خواند:
«رئیسِ صالح جمهوریِ خدا بودی
رئیس نه، تو از اول رفیقِ ما بودی
اگرچه پُشت سرت، حرفهای زردی بود
تو سبز، مثل بهارانِ باصفا بودی
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
تو ترجُمان همین مصرعِ رسا بودی
کمر به خدمت مردم تو بسته بودی، مرد!
برون ز حلقه مردان ادّعا بودی
ز بندِ لاف و گزافِ مُعاندان، فارغ
ز حرف و حرفه هوچیگران، رها بودی
دلم تو را ز عدالت همیشه میپُرسد
تو دادخواهِ صدای شکستهها بودی
برای عزّتِ ایران، ز جان گذشتی تو
برای عزّتِ ایران، تو «جان فدا» بودی
مرامِ بُت شکنی را گزیدی ابراهیم
تو خصمِ لات و هُبَل، بندۀ خدا بودی
دریغ! اوجِ خلوص تو را نفهمیدیم
شهیدِ زخم زبانهای خصم! تا بودی
تو را برای شهادت، خدا گزینش کرد
که در زمین خدا، «خادم الرضا» بودی
هر آنکس گفته ماها مردم از دولت جدا هستیم
ببیند!!! داغدار خادم خوب رضا (ع) هستیم
نمیماند زمین! تابوت پرچم پوش ابراهیم
ببیند!!! آنکه دوشش زیر تابوت است ما هستیم»
در ادامه حسن سلطانی مجری برنامه در سخنانی گفت: من این نقل را زیاد میشنوم که ما هرگز باور نمیکردیم خانه مادر رییس جمهور کشور خانه فقیرانهای باشد یا خانهای با وسایل ساده باشد. کسیکه پسرش تولیت آستان قدس و رییس قوه قضاییه بوده است، اما مادرش از سادهترین وضعیت زندگی بهرهمند است و این نشان میدهد این مرد واقعاً شهید خدمت و اخلاص و گره گشایی بود.
هنرجو دیگر شاعر این جمع بود که مطلع شعرش اینگونه آغاز شد:
«ذریه آفتاب وارث آیین و آب راهی افلاک شد از قفس خاک رست
خادم موسی الرضا سید ال عبا همسفر لالهها رفت و دل ما شکست
وی در ادامه شعری را تقدیم شهید جمهور کرد:
«عصر آن روز، جنگل روشن
داشت پیراهن سیاه به تن!
ابرها پشت هم، قطار شدند
باعث گریه بهار شدند
شاخهها سر به آسمان، همگی
نگران پرندگان، همگی
ریشهها منتظر، ولی محکم...
ساقهها، برگ ها، همه با هم
صورت غنچهها، پکر شده بود.
روز از شب، سیاهتر شده بود!
آتشی داشت رود، بر جگرش
حرف خوبی نبود در خبرش
حالش آن روز، رو به راه نبود
ورزقان با دو چشم سرخ و کبودای درختان غصه دار، ای کوه!
صخرههای نشسته در اندوه!
ما فقط یک جواب میخواهیم.
زیر باران، چه گفت ابراهیم؟»
در ادامه این محفل نیز گروه سرود «حبیب» با حضور جمعی از نوجوانان قطعهای را برای مخاطبان اجرا کردند.
سپس حسن سلطانی در شروع دوباره محفل شعرخوانی به زمانی که خبر سانحه سقوط بالگرد را شنید اشاره و بیان کرد: ما در همان ایام میلاد در مشهد بودیم که این خبر منتشر شد و از همان ابتدا شایعات و گمانه زنیهایی مطرح شد. من سالها گوینده خبر بودم و حالا با شنیدن گمانه زنیها میگفتم ای کاش این خبر تکذیب شود، در چنین ساعتهایی در حرم امام رضا (ع) و در جمعی که صحبت میکردیم، میگفتیم هنوز هوا روشن است و اتفاقی هم افتاده باشد نجات مییابند، اما پس از ساعاتی همه چیز به تدریج تغییر کرد، فعل خبرها هم تغییر کرد و برای آقای رئیس جمهور از برخی افعال ماضی استفاده میکردند.
وی سپس از جمعی از زنان شاعر دعوت کرد تا به صحنه بروند که نغمه مستشار نظامی، سعیده حسینجانی، الهام صفالو، ماهرخ درستی، فاطمه نانیزاد و ملیحه رجایی از جمله این افراد بودند.
فاطمه نانی زاد شعری با این مطلع را خواند:
خبر برای دل خستگان چه سنگین است
خبر پر از مه و مبهم، خبر چه غمگین است
چه چشمهها که به جوش آمده است در چشمم
میان آینهها خوشههای پروین است
چقدر کوه تو را زد صدا، سلامت داد
چقدر قله سرش پیش روت پایین است
سعیده حسینجانی نیز شعری را خواند که اینگونه شروع شد:
«به زندگی به حیات و به نام ابراهیم
به عاشقی به سلوک و مرام ابراهیم
به راه عشق گذر بی بلا میسر نیست
بریز باده جان را به جام ابراهیم»
نغمه مستشار نظامی نیز این چنین به استقبال شهیدان خدمت رفت:
«با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما
دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
"تا شهادت با ولایت "راه و رسم کوثری ست
مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه
آری اما عاقبت غم میشود تسلیم ما
می رسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست
میکند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسی الرضا جان سالهاست
روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوههای کشورت آسوده ای
آه ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما»
ماهرخ درستی پس از او شعر زیر را به شهیدان خدمت تقدیم کرد:
«باورش سخت است، اما رفتنش محسوس بود
سهم او پرواز بود و سهم ما افسوس بود
گریهی افرا، صدای سرو، فریاد بلوط
در شب طوفانی رود ارس ملموس بود.
مرد غیرت بود، چیزی از بزرگی کم نداشت
مثل دریا بود، نه…! او مثل اقیانوس بود
ابرها سوی ارسباران، شبی جاری شدند...
بس که چشمش با سپاه ابرها مأنوس بود
نیمه شب، اردیبهشت انگار دی شد ناگهان
آه این داغِ دوباره، کاش یک کابوس بود
باز برمی خیزد از خاکسترش، در بادها
بین صخره، کوه، باران، صحبت از ققنوس بود»
الهام صفالو نیز این اشعار را ارائه داد:
«هر چند که یککوه سراپا دردیم
با اینکه میان مه تو را گم کردیم
با یاد تو چون رود به راه افتادیم
داریم به اصل خویش برمیگردیم»
در بخش چهارم شعرخوانی شعرایی چون آل کثیر، رجایی، خزایی و سالاری اشعارشان را خواندند.
رضا یزدانی این ابیات را قرائت کرد:
«هرچه صدا کردیم: "ابراهیم! "
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهی تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی
ای کوه درد! ای کاش برگردی
آن بالگرد ای کاش برگردد
با بالگرد ای کاش برگردی
چشم انتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو بهشتی بیقرار تو
آن سوتر انگاری رجایی هم
این ملت تنها تو را دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد»
حیدری آل کثیر نیز شعرش را در وصف شهید جمهور و همراهانش خواند:
«تا آمدی بتهای معبد را شکستی
بر کرسی حق… در دل مردم نشستی
آشوب ابراهیمیات گل کرد و افتاد،
لرزه به جانِ پست هر دنیاپرستی
جنّت، درِ اخلاق بود، آن را گشودی
دوزخ، دهان یاوهگویان بود… بستی
نزدیکتر کردی صفوف مؤمنان را
زنجیرۀ تزویر را از هم گسستی
در چشم ایران خادمِ کوی رضایی
در چشم دنیا سیّد قرآن به دستی
پروانهوار از شعلۀ دنیا گذشتی
وارسته از این ملک خاکآلود، رستی
چندی رئیس خادم جمهور بودی
اکنون شهید خادم جمهور هستی»
خزایی دیگر شاعری بود که در این بخش شعرش را تقدیم کرد:
«به رغمِ هر زیاد و کم! چه در شادی چه در ماتم!
همیشه همصدا بودیم و با هم همصدا هستیم
درست است اینکه دارد زور خود را می زند دنیا
درست است اینکه از تحریم ها در تنگنا هستیم!
درست است اینکه میخواهند ماها دست برداریم
از اهدافی که پایش قُرص و محکم سالها هستیم
کسی ما را در این دنیا نخواهد دید دشمن شاد
برادر داده ایم از دست! امّا روی پا هستیم
سبویی گر شکست این بار هم! نذر سَرِ ساقی
سبویی گوشه میخانه قالو بلی هستیم
چه فرقی میکند در جبهه سوریه یا جُلفا
چه فرقی میکند تویِ چه پُستی یا کجا هستیم
حرم یعنی همین جمهوری اسلامی ایران
برای خاطر این خاک میجنگیم تا هستیم
شهیدان زنده هستند و رجاییها نمیمیرند
چهل سال است در جمع شهیدان خدا هستیم»
در این محفل شاعران مختلفی به شعرخوانی پرداختند که علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، ناصر فیض، مصطفی محدثی خراسانی، میلاد عرفانپور، احمد بابایی، محمدمهدی عبداللهی، قاسم صرافان، حمید هنرجو، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانیزاد، الهام صفالو، سیده فرشته حسینی، ماهرخ درستی، ملیحه رجایی، جواد محمدزمانی، محمود حبیبی، احمد بابایی، محمدحسین انصارینژاد، مرتضی حیدری آل کثیر، رضا یزدانی، حسین خزایی از این جمله بودند.
همچنین مرتضی طاهری مداح هم از دیگر مهمانان این مراسم بود که در ساعات پایانی برای مخاطبان مداحی کرد.